انتخابات اخیر نیویورک، شهری که برای دههها نماد اقتصاد آزاد آمریکا و خانه والاستریت بوده، نتیجهای متفاوت از روندهای معمول سیاسی به همراه داشت. زهران کوامه ممدانی، سیاستمدار ۳۳ ساله و عضو شاخه سوسیالیستهای حزب دموکرات، با کسب اکثریت آرا به عنوان شهردار جدید این شهر انتخاب شد. ممدانی نخستین شهردار مسلمان و نخستین چهره آشکارا سوسیالیست در رأس مدیریت شهری نیویورک است؛ انتخابی که توجه رسانهها و تحلیلگران اقتصادی را به سمت تغییرات نگرشی در نسل جدید رأیدهندگان جلب کرده است.
ممدانی که سابقه فعالیت در کویینز و کارزارهای اجتماعی در حوزه مسکن و حملونقل را دارد، در جریان رقابت انتخاباتی مجموعهای از وعدههای مبتنی بر گسترش نقش دولت در زندگی شهری را مطرح کرد. او از تثبیت اجارهها، حملونقل شهری رایگان، افزایش حداقل دستمزد تا ۳۰ دلار و افزایش مالیات بر شرکتها و صاحبان سرمایههای بزرگ دفاع کرده است. این برنامهها برای بخشهایی از جوانان طبقه کارگر نیویورک که تحت فشار هزینههای بالای زندگی هستند، جذاب به نظر میرسد. اما پرسش اصلی این است که اجرای این طرحها با چه منابعی و با چه پیامدهایی بر ساختار اقتصادی شهر همراه خواهد بود.
نیویورک بهعنوان مرکز مالی آمریکا، اقتصادی مبتنی بر گردش سرمایه، نوآوری خصوصی، رقابت آزاد و جریان سرمایهگذاری بینالمللی دارد. هرگونه افزایش فشار مالیاتی یا محدودسازی فعالیت بخش خصوصی، از دید بسیاری از اقتصاددانان میتواند پیامدهایی مانند کاهش جذابیت نیویورک برای شرکتهای بزرگ، انتقال سرمایه به ایالتهای کمهزینهتر، کاهش فرصتهای شغلی پویا و در نهایت افت آهنگ رشد اقتصادی را در پی داشته باشد. شهرهایی مانند میامی، آستین و آتلانتا در سالهای اخیر نشان دادهاند که سرمایه وقتی احساس محدودیت کند، مسیرهای تازهای برای حرکت پیدا میکند.
ممدانی اکنون وارد مرحله اجرا شده است. آنچه تعیینکننده خواهد بود، نحوه متوازنسازی ایدههای عدالت اجتماعی با مکانیزمهای ضروری بازار است. اگر شهردار جدید بتواند بدون تضعیف موتور تولید ثروت شهر، بخشی از فشار اقتصادی طبقات متوسط و پایین را کاهش دهد، میتواند الگویی تازه ارائه کند. اما اگر این سیاستها با تکیه صرف بر مالیاتستانی و محدودیت، بدون توجه به رقابتپذیری اقتصادی پیاده شود، نیویورک ممکن است هزینه سنگینی برای تجربهگری سیاسی بپردازد.
انتخاب ممدانی را نه میتوان صرفاً پیروزی چپ و نه شکست سرمایهداری دانست؛ بلکه باید آن را نشانهای از مرحله تازهای در جنگ روایتهای اقتصادی در آمریکا دید. مرحلهای که در آن، نسل جوان بین دو فلسفه اصلی تصمیم میگیرد: استمرار اقتصاد آزاد و رشد مبتنی بر رقابت یا اتکای بیشتر به دولت و بازتوزیع منابع. آینده نیویورک، و شاید در مقیاسی بزرگتر آینده مدل اقتصاد شهری در آمریکا، اکنون به این بستگی دارد که شهردار جدید چگونه میان آرمانهای رفاهی و واقعیتهای اقتصاد جهانی تعادل برقرار میکند.